۱۴۰۳ اردیبهشت ۲۳, یکشنبه

چرا با نام‌ها نباید بازی کرد؟

 تازه در تاکسی جاگیر شده بودم که راننده توضیح داد «از اتوبان داریوش می‌رویم که به ترافیک نخوریم». اسم قدیمی از خیابان‌های مختلف تهران زیاد شنیده بودم اما هیچ یادم نبودم اتوبان داریوش شنیده باشم، پرسیدم «داریوش کدوم می‌شه؟»

- «حالا بهش می‌گن حکیم». 

- «مگه حکیم قبل از انقلاب ساخته شده؟»

- «انقلاب که نه ولی آره قبل از شورش ۵۷ بوده». 

شنیده بودم که طرفداران سلطنت این سال‌ها به انقلاب ۵۷ همچین اسمی می‌دهند، اما هیچ انتظار نداشتم کسی خیلی عادی و در زندگی روزمره هم حرفم را برای به کار بردن واژه‌ی «انقلاب» اصلاح کند. و البته که این بیشتر از خامی ذهن من بود تا نامنتظره بودن چنین حرفی. خوب که فکر کنیم در همه‌ی این سال‌ها از این دست تغییر نام‌ها از سمت گروه‌های مختلف زیاد داشته‌ایم. 

«منافقین»، «حکومت ملاها»، «فتنه»، «استمرارطلب»، دعوای قدیمیِ «رضاخان یا رضاشاه»، «ویرانی‌طلب» و چندین و چند نمونه‌ی دیگر که تازه هر کدام نمونه‌های کمتر یا بیشتر بی‌ادبانه‌ای هم دارند. اما چرا این کار را می‌کنیم؟ چرا نام پدیده‌ها یا جریان‌ها را عوض می‌کنیم؟ 

چرا سال ۱۴۰۱ عده‌ای چند ماه بیشتر تمرکزشان روی این بود که آنچه اتفاق می‌افتد «انقلاب» است یا «اعتراض» یا «جنبش»؟ 

به نظرم بازی با نام‌ها و تغییر دادن‌شان گامی طبیعی اما شوم در تندتر و دوقطبی‌تر کردن فضای سیاسی است. تلاشی برای حذف زمین‌های بی‌طرف، پاک‌ کردن طیف‌های خاکستری و نزدیک‌ شدن به شرایطِ «یا با ما هستی، یا دشمن ما». 

نام عادی هر کس یا جریان یا پدیده‌ای قاعدتا نامی خنثی است. «انقلاب» نه کلمه‌ای مثبت است و نه منفی. تنها نامی است برای دسته‌بندی رخداد‌های تاریخی که مثل هر نامگذاری دیگری هم سر جزییات و تمامی مصداق‌هایش اختلاف‌نظرهایی وجود دارد. هر نام‌گذاری‌ای چنین ویژگی‌ای دارد، حتی نامگذاری اجرام آسمانی به نام «سیاره» یا غیر از آن (ماجرای سیاره بودن پلوتو و بعد خلع شدنش از این مقام را به یاد بیاورید). اما دلیل تغییر نام‌ها در فضای سیاسی ما ربطی به این اختلاف‌نظرهای جزیی روی مصداق‌ها و نکته‌بینی‌های فنی ندارد. ما نام چیزها را عوض می‌کنیم چون راضی نیستیم کسی درباره‌ی آنها حرفی خنثی بزند. تاکید داریم که هر کس هر جا حتی اگر داشت به یک نقطه عطف تاریخی فارغ از خوب و بد بودنش اشاره می‌کرد ابتدا تکلیف خودش را با مثبت یا منفی بودن آن و بعد تکلیف ما را با خودش روشن کند. 

جهان سیاه و سفید است و خاکستری نیست. پس هر واقعه‌ای لابد یا خیر مطلق است یا شر مطلق. و چون هر کس هم لابد یا در اردوگاه خیر است یا در میان شرها، نظر، جایگاه و سوگیری‌اش را می‌توان از واژه‌ای که برای توصیف آن واقعه انتخاب می‌کند فهمید. 

این ساده‌سازیِ تندروانه تمام مسائل جهان را برای ذهن پریشان و فراری از اضطراب ما حل می‌کند. لازم نیست برای فهم پیچیدگی‌ها تلاش کنیم، کلیدِ فهمِ جهان نسبتِ همه‌ی اجزایش با دو اردوگاه خیر و شر مطلقی‌ست که ما در ذهن‌ ساخته‌ایم. 

من و آن آقای راننده تاکسی می‌توانستیم در همان زمان اندکی که در ماشین هستیم با هم درباره‌ی چیزهای مختلفی حرف بزنیم. اما این برچسب‌گذاری سفید و سیاه ما را ناگزیر در یک دوراهی قرار داد. ما دیگر هم‌مسیر یا همراه نبودیم. من یا باید می‌پذیرفتم که مانند او برچسبی سیاه روی انقلاب ۵۷ بزنم و قبول کنم که «شورشی دست‌ساخته‌ی بیگانگان علیه حکومتی قانونی» را نباید «انقلاب» خواند یا باید بر سر درستی و نادرستی این برچسب با او بحث می‌کردم. بحثی مین‌گذاری‌شده که در هر گوشه‌اش دوباره برچسبِ دیگری پنهان است و تا به سراغش برویم آنجا هم زمین مشترکی برای کنار هم ایستادن پیدا نمی‌کنیم و دوباره بر سر برچسبی مناسب برای رخداد، فرد یا سازمانی دیگر باید بحث تازه‌ای را شروع کنیم. و هیچ عجیب نیست بالاخره جایی از این بحثِ بی‌پایان خسته یا آنقدر عصبانی شویم که فحشی یا برچسبی از جیب‌مان برای همدیگر در بیاوریم، او من را مزدوری، تروریستی چیزی بخواند و من او را ویرانی‌طلبی، مرتجعی، چیزی. 

برچسب‌ها اجازه‌ی پیدا کردن زمین‌های مشترک را از ما می‌گیرند. نمی‌گذارند چیزها را خاکستری ببینیم و زمان و توان اندک ما را برای تحمل یکدیگر که باید صرف مدارا یا بحث روی مسائل امروزمان شود، برای حل مناقشه‌ی نامگذاری‌های تاریخی هدر می‌دهند.

برچسب‌ها حتی اجازه نمی‌دهند آدم‌های متخصص یک مسئله، مثلا تاریخ‌دان‌ها درباره‌ی انقلاب ۵۷ به راحتی و بدون لکنت حرف بزنند و نگران این نباشند که حالا به طرفداری یا مخالفت با آن متهم خواهند شد. 

کاش تسلیم منطقِ مخدوش و آسیب‌زننده‌ی برچسب‌ها نشویم. هر چیزی را به نام واقعی‌اش، با نامی خنثی بخوانیم و اختلاف‌نظر در مورد اسم‌گذاری پدیده‌ها را به بحث‌های فنی و دانشگاهی روی جزییات و مصداق‌یابی محدود کنیم. 

ما به اندازه‌ی کافی از نگاه‌های ایدئولوژی‌زده‌ای که جهان را یکسره سیاه و سفید می‌دیدند آسیب دیده‌ایم. کاش به جای نفرت از این ایدئولوژی یا آن یکی (از چپ‌هراسی تا اسلام‌هراسی) از خود این نگاهِ مطلق‌اندیش فاصله بگیریم و اجازه‌ بدهیم به کار بردن اسامیِ نه خوب و نه بد برای چیزها زمینی مشترک دست‌کم به اندازه‌ی لحظه‌ای کنار هم ایستادن و شروع بحث در اختیارمان قرار دهد.


۱ نظر: