اگر کسی بگوید «فوتبال بازیای است که در آن بازیکنها باید دستکش بپوشند، و در محوطهای مستطیلی با دست یا پا یا هر طور شده از ورود یک توپ به یک دروازه جلوگیری کنند»، آیا حرف خندهداری نزده است؟ البته که بازیکنهایی هم هستند که در فوتبال چنین نقشی دارند، اما احتمالا هیچ آدم سالمی فوتبال را اینگونه تعریف نمیکند. به نظرم بسیاری از تعریفهایی که در چند سال اخیر و با همهگیری مافیا و شکلهای مختلفش در ایران، اینجا و آنجا از این بازی جمعی ارائه میشوند شکل دیگری از همین تعریفهای خندهدارند.
از نظر من مافیا بازی شهروندی است و در روزگار تصمیمگیریهای جمعی و دموکراسیها درست مثل بازیهای کودکی، مثل شکاربازی بچه شیرها، تمرینی حیاتیست برای زندگی جمعی و نه موضوعی سطح پایین یا سرگرمیای غیراخلاقی. مافیا در بیشتر شکلهایی که بازی میشود، تلاشی گروهی است برای حل یک معما (کی از ماست و کی نه؟) که مهمترین ابزار آن اجماعسازی در جمعی بزرگ از آدمها با دیدگاههای مختلف بر سر حقایق و اولویتها و تصمیمگیری جمعی با استفاده از کارآمدترین ابزار موجودش یعنی رایگیریست.
اگر یکی از کارکردهای بازیها را تمرینی سرخوشانه به هدف آمادهشدن برای کارهای مهم زندگی بدانیم، آیا برای تمرین زندگی شهروندی در دنیای امروز بازی جمعی بهتری هم سراغ دارید؟ زندگیای که در آن قرار است شهروندها در میان خود بر سر حقایق و اولویتها به اجماع برسند و از ابزار رایگیری برای تصمیمگیری جمعی در مورد آنها استفاده کنند.
و البته که هر تمرینی را میتوان درست یا غلط اجرا کرد. حقیقتی که لابد اگر پایتان به باشگاههای ورزشی باز شده باشد «داداشی» پیدا شده که آن را به شما یادآوری کند و به رایگان شما را از خطرات «اشتباه زدن»تان نجات دهد. به همین ترتیب مافیا را هم میتوان به بازی فریب تبدیل کرد. میتوان زمانش را به داد و فریاد و جنجال گذراند و با سروصدا حواس آدمها را پرت کرد تا نتوانند در یک فعالیت گروهی بحث کنند و به نتیجه برسند. همانطور که نمایندگان مجلس میتوانند از ابزار مجلس برای تصمیمگیری جمعی به نمایندگی از گروههای مختلف و اجماعسازی در جامعه استفاده کنند یا با مشت و لگد به جان هم بیافتند، وقت سخنرانی مخالفانشان را از تریبون پایین بکشند یا دور سالنش راه بیافتند، شعار «مرگبر» بدهند و حنجره پاره کنند.
در مافیا هم مثل زندگی شهروندی، تمرکزمان به جای تمرینِ قانع کردن و همراستا کردن نگاههای متفاوت آدمها میتواند روی بهتر دیده شدن یا قهرمان شدن خودمان باشد. میتوانیم از ابتدای بازی به دنبال خوراک برای بحثهای پس از شکست باشیم که «دیدی من فلانی را گفته بودم؟» یا میتوانیم فروتنانه تلاش کنیم تکهای از پازلی برنده باشیم که هیچکس در آن به حقیقت دسترسی تمام ندارد و تمام حقیقت در آن تنها در اختیار همه است. و در چنین بازیای آن اقلیتی که به دلیل نقششان ناچارند دروغ بگویند و دیگران را فریب بدهند، مثل حریفهای تمرینی ورزشکاران، مثل دشمنان فرضی تمرینهای نظامی فداکاری میکنند تا برای دیگران محیطی با کیفیت و چالشی برای تمرینی مهم بسازند.
با چنین نگاهی تعجب نمیکنم اگر در جامعهی ما که در آن هر شکلی از نهادهای مردمی سرکوب میشوند، مافیا اقبال خارقالعادهای پیدا کند. و باز متعجب نمیشوم که درست مثل هر چیز دیگری که فراگیر میشود مورد تمسخر و طعنهی نخبگانی قرار گیرد که مهمترین معیارشان برای خوبی و درستی چیزها عامهپسند نبودنشان است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر