۱۳۹۵ خرداد ۶, پنجشنبه

همه ی ما روی سکوهای یادگار امام

 یک سال پیش ماجرای پایان لیگ برتر در ورزشگاه یادگار امام تبریز همه گیر شده بود و هر کس از جنبه ای به آن نگاه می کرد. به اصل ماجرا و دلایلش خیلی کاری ندارم. اما به نظرم با وجود گذشت یک سال از ماجرا خیلی خوبه که این اتفاق را همیشه پیش روی خودمان نگه داریم تا حواسمان به بعضی از استعدادهای جمعی مان و به خطرهایی که فکرش را هم نمی کنیم که گریبان ما را بگیرد باشد.
در ورزشگاه یادگار اما تبریز در چند دقیقه ی آخر، یه نقص عمدی یا سهوی در وسایل ارتباط جمعی باعث شد هشتاد هزار نفر در قرن بیست و یکم در یکی از بزرگترین شهرهای کشو بزرگترین دروغی را که می شد در آن لحظه گفت، باور کنند. شایعه ی دروغی که آنقدر شاخدار و بزرگ بود که آدم حیرت می کرد از اتفاقی که افتاد.
اما خودمان را بگذاریم جای تماشاگران آن بازی. واقعا اگر ما جای آنها بودیم، فریب نمی خوردیم؟ بعید است که جواب صادقانه این سوال "نه" باشد. همانطور که حتی خبرنگارهایی که به زحمت اخبار درست را از اصفهان گرفته بودند هم به شنیده ی خودشان شک کردند و حرف سکوها را پذیرفتند.
حقیقت اینه که استعدادی در ما هست که به شایعه اهمیت می دهیم، باورش می کنیم و براساس آن عمل می کنیم. دلیل این استعداد هرچه باشد ما حتی در حضور رسانه های رسمی هم اعتماد بیشتری به حرف های درگوشی داریم. حتی اگر با توجه به نبود رسانه های رسمی و آزاد و مستقل و حضور سانسور در تقریبا تمام تاریخ معاصرمان بتوانیم این رفتار خود را توجیه کنیم، باز هم خطری که به دلیل این رفتار تهدیدمان می کند کوچک نمی شود.
نبود اعتماد به رسانه های رسمی یا معتبر (منظورم فقط رسانه های حکومتی نیست) فرق چندانی با مختل شدند آنها مثل ماجرای یادگار امام ندارد. این به این معنی نیست که حتما همه ی شایعات دروغ از آب در می آیند، بلکه به معنی این خطر همیشگی ست که ممکن است شایعه ای قصد فریب ما را داشته باشد.
از طرف دیگر این ماجرا اهمیت آزادی بیان و آزادی رسانه ها و اهمیت حضور رسانه های مستقل و قدرتمند را نشان می دهد. اگرچه ما استعداد خاصی در پذیرش شایعه داریم، اما حقیقت این است که نبود آزادی رسانه ها و نبود رسانه های قدرتمند معتبر هر جامعه ای را چه حقیقی و چه مجازی یا هرچقدر هم پیشرفته، می تواند به مجموعه ی تماشاگران یادگار امام تبدیل کند.
مثال مشهور این قضیه کشته شدن عده ی زیادی از مردم در یک جشنواره ی آبجو در آلمان به دلیل پخش شدن این شایعه است که جمعیت در محل تجمع خود گیر افتاده اند. هول و هراس ناشی از پخش این خبر باعث شد عده ی زیادی در این ماجرا زیر دست و پای مردم بمانند.
ماجرا وقتی ترسناک تر می شود که بدانیم همه ی ما به نوعی روی سکوهای یادگار اما نشسته ایم. اعتماد عمومی به رسانه ها هر روز کمتر می شود. خبر ورزشگاه دیگر هم در دنیای واقعی یک حقیقت محض نیست. رویدادهایی که ما باید بر اساس آنها تصمیم بگیریم نتیجه ی بازی فوتبال نیستند که تفسیرپذیر نباشند.
نتیجه ی واقعی انتخابات چه بود؟ چه کسی درگیری را شروع کرد؟ کدام سیاست به نفع اقتصاد کشور است؟ چه راهی برای خرج درآمدهای نفتی مناسبتر است؟ دوستان و دشمنان ما در دنیا چه کسانی هستند؟ و ...
خوب که نگاه کنیم، هر روز ممکن است وسط زمین چمن ورزشگاه مشغول شادی باشیم و کسانی که حقیقت را می دانند، مثل تماشاگران تلویزیونی از زودباوری و شادی ما حیرت کرده باشند. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر