هشت سال پیش رای من به روحانی، تیری در تاریکی بود. زخم ۸۸ را بر تنم تازه احساس میکردم و درست تا لحظهی اعلام رسمی پیروزی روحانی، نگران این بودم که دوباره دستی از غیب بیرون بیاید و خواستهی خودش را به مردمی زخمخورده اما امیدوار تحمیل کند. نشانههای ۸ سال ماجراجوییهای احمدینژادی از جیب هر روز کوچکشدهی ما، دیگر آنقدر آشکار بودند که نمیشد انکارشان کرد، تحریم و انزوا به نظر سرنوشتی تلخ و بیپایان میآمد و ترس ما از روی کار آمدن کسانی بود که برنامهشان برای شادابسازی جامعه تقویت هیئتها و برای رونق اقتصادی، رونق کشاورزی در سرزمینی کویری بود.
من شخصا به روحانی رای دادم تا ایران فضایی برای تنفس پیدا کند. کاری به شعارهایی که روحانی میداد نداشتم و ندارم، توقع من از روحانی حل یک مسئله بود: التیام زخم ناسورشدهی بحران هستهای.
و دولت نخست روحانی این توقع را تمام و کمال و برآورده کرد. امید به کشور بازگشت و چرخها دوباره شروع به چرخیدن کردند. کسانی اما دستاورد بزرگ برجام را خلاصه کردند در تصمیم از پیشگرفتهشدهی نظام برای حل مشکل با غرب. اینها دو سال کار بسیار سنگین و در مواردی تابوشکنانهی وزارت خارجه از صدور مجوز مذاکرات محرمانهی عمان تا رسیدن به توافق را، نقاط عطفی که در هر کدام به راحتی ممکن بود بنبستی حلناشدنی شکل بگیرد را، موازنهی تازهی قوا در داخل حکومت که منجر به اندکی سنگینتر شدن کفهی موافقان توافق شده بود را، همدستی و تلاش همهجانبه و با تمام قوای تندروهای داخلی و اسرائیل و عربستان و حتی روسیه را و در نهایت تاثیر تبدیل انتخابات ۹۲ به همهپرسیای دربارهی ماجرای هستهای ندیدند یا ندیده گرفتند و چنین قضاوت سست و بیپایهای کردند.
ما اما میدانستیم چه کردهایم. پس چهار سال پیش با سری بلند و مطمئن از اینکه کشور را بیاغراق از لبهی پرتگاه نجات دادهایم دوباره به روحانی رای دادم. 
پایان انتخابات ۹۶ اما، تازه ابتدای مصیبتهای ما بود. ترامپ در آمریکا روی کار آمد و دوباره مثل ابتدای دههی ۳۰، دولتی با اقبال مردمی که به دنبال حل بزرگترین بحران بینالمللی کشور و حفظ منافع ملی ایران بود در میان قیچی شومی گیر افتاد: از سویی کارشکنی، دشمنی و جنگ اقتصادی تمام عیار یک ابرقدرت که هیچ چیز جز تسلیم محض راضیاش نمیکرد و از سوی دیگر کارشکنی، دشمنی و نبرد تمام عیار نیروهای تندرو و فاسد داخلی که پشت سر و در میانهی اقتدارگرایان لانه کردهاند. 
برجام که تنها خواستهی من از روحانی بود به کما رفت و بهمنی که موقتا خاموش شده بود، دوباره به راه افتاد و روی سر ما آوار شد.
روحانی اما نگذاشت پاره کردن برجام که وعدهی انتخاباتی ترامپ بود به آتش زدن برجام در ایران ختم شود. چهار سال برجام زنده نگه داشته شد تا کورسویی از امید برای ما زنده بماند. شعلهی کوچکی که زیر خاکستر زنده ماند تا بتواند با رفتن ترامپ دوباره زبانه بکشد. رفتن ترامپ اما تنها ضعیفشدن یکی از تیغههای این قیچی بود. حالا و در این چند ماه انتهایی مخالفان داخلی برجام روی موج نارضایتی مردمی آسیبدیده و زیرآوار مانده سوار شدند و نیرو گرفتند، از لکنت دولت روحانی و بیصدایی و تنهایی حامیان برجام استفاده کردند و مثل صبح ۲۸مرداد صحنهی عمومی کشور و در نهایت نهادهای انتخابی را سنگر به سنگر فتح کردند و اجازه ندادند روحانی کار نیمهتمامش را تمام کند.
هشت سال گذشته را میشود صد جور دیگر هم روایت کرد. در روایتهایی ممکن است سیاست داخلی دولت روحانی و عملکرد سیاستمداران اصلاحطلب شخصیت اصلی باشد، یا ممکن است کسی تنها چشمش به شاخصهای اقتصادی باشد، کسی ممکن است هشت سال گذشته را با اختناق سیاسی، زندانیان و حصر روایت کند و دیگری با شباهت تصمیمهای اقتصادی دولت روحانی با دولت احمدینژاد در دوران تحریم.
از دید من اما در ایران این سالها هیچ بحرانی مهمتر از بحران سیاست خارجه نیست، چون هیچ بحران دیگری پیش از حل این بحران راهحلی بجز مسکنهایی کوتاهمدت ندارد. به همین دلیل اگرچه هر روایتی دیگری هم بهرهای از حقیقت دارد، اما من هشت سال گذشته را از دریچهی این بحران میبینم: هشت سال کشمکش موافقان و مخالفان برجام.
اگر به این روایت اصلی خرده روایتهایی مثل گسترش تصاعدی دسترسی به اینترنت و افزایش چشمگیر سرعت آن و مقاومت دولت در برابر گستردهتر شدن فیلترینگ، کاهش سهم دهکهای پایین از هزینههای درمان، زنده نگهداشتن و دوباره سرپا کردن صنعت نفت، باز کردن هر چند اندک فضای نشر و موسیقی و سینما، افزایش شفافیت بودجه را هم اضافه کنیم تصویر دقیقتری شکل میگیرد. تصویری که برای عادلانه شدن لازم است شامل ناتوانیهای روحانی در عمل به وعدههایش، شوق عجیب او به دادن وعدههای بزرگ در روزهای انتخابات، سپردن شماری از مهمترین مسئولیتها به افراد بیلیاقتی مانند نمکی و همکارانش و کندی قابل توجه دولتش در واکنش به رویدادهایی که هر روز شکل تازهای داشتند هم بشود.
اگر همهی ماجرا همان روایت اصلی و همین خرده روایتها بود، با همهی مشکلات و با وجود همهی نقدهای بهجا هنوز میتوانستم دولت روحانی را دولتی معقول بدانم که کارنامهای خاکستری اما قابل تامل دارد، اگر و تنها اگر دو فاجعهی بزرگ و سه اشتباه نابخشودنی در کار نبودند.
دو فاجعهی آبان ۹۸ و سیل بنیانکن کرونا و سه اشتباه نابخشودنی نقش دولت در اولی، بیتوجهیاش در سپردن مدیریت دومی به یکی از بیلیاقتترین وزرای تاریخ کشور و بدعت خطرناک دور زدن نهادهای قانونی از طریق شورای سرانقوا و ستاد ملی کرونا در تلاش برای روی آب نگه داشتن کشور.
از دید من به تاخیر انداختن مداوم اصلاح قیمت بنزین تصمیمی بسیار اشتباه بود که کار را به آنجا رساند که در زمانهای اجرا شد که احتمالا هیچ چارهی دیگری باقی نمانده بود و واضح بود جامعه به هیچ عنوان آمادگی پذیرشش را هم ندارد. اینها اما اگر اشتباه بود، شکلِ گرفتن این تصمیم نهایی، شکل تحقیرآمیز و شوکهکنندهی اعمالش و برخورد بسیار خشن با معترضان، گناهانی نابخشودنی بودند.
کرونا بلایی است که احتمالا صد سالی میشود مشابهاش را ندیده بودیم. بلایی که کمی زمان نشان داد خارج از کنترل همهی دولتها بود و تازه در ایران بر سر جامعه و دولتی آوار شد که تحریم کمرشان را خم کرده بود. از دید من خیلی از اتهامهایی که به مدیریت کرونا در ایرانزده شده، غیرمنصفانه بودند، هر چند همهگیر شدند و کسی جرات زیر سوال بردنشان را هم ندارد. اما نمیتوان فاجعهای مثل نمکی و اطرافیانش را هم ندیده گرفت. نمیتوان تقصیر دولت در اعلام ناقص آمار (بسنده کردن به اعلام آمار آزمایشهای رسمی مثبت و پوشاندن آمار همهی موارد مشکوک) و نتیجهی فاجعهبارش در فروپاشی اعتماد به نظام بهداشت و آمار کشور را قبول کرد. معلوم است که نمیشد کشوری بحرانزده و گرفتار را دو سال تعطیل کرد و چارهای نداشتیم جز اینکه برای جلوگیری از قحطی و گرسنگی فراگیر و ابربحرانهای ناشی از آن، قرنطینهی شهرها را مدام شل و سفت کنیم. اما تعطیلیهایی بهموقع اگر سختگیرانه اجرا میشدند میتوانستند از کشتهشدن بسیاری از انسانهای عزیزی که در این دو سال از میان ما رفتند جلوگیری کنند. ما فراموش نکردهایم که برای کشوری تحت تحریم وارد کردن واکسنهایی که تعدادش در جهان کافی نیست و تقاضا برایش بسیار بیشتر از عرضهی آن است بسیار دشوار است، اما نمیپذیریم که این شکل نامنظم و ناپیوستهی واردات واکسن هم حداکثر چیزی است که از دست دولت بر میآمد.
با این نگاه، من از دوبار رایی که به روحانی دادم، هیچ پشیمان نیستم. گزینهی دیگر سپردن کشور از همان هشت سال پیش به نیروهایی تندرو و خطرناک میبود که امروز نتیجههایی ابتدایی از بازگشتشان به نهادهای انتخابی را میبینیم و متاسفانه در آینده هم بیشتر از این خواهیم دید. اما دولت روحانی را هم در مجموع دولتی شکستخورده میدانم.
دولتی که البته بسیار بداقبال بود و فکر میکنم در دنیایی موازی میتوانست برجام را در دولت کلینتون تثبیت کند، چرخهای اقتصاد ایران را با جذب سرمایههای خارجی به حرکت درآورد، حملونقل ریلی را کاملا دگرگون کند و در کشوری که زیر تیغ تهدید بنیادی امنیتی نیست، اجماعی در حکومت برای گشودن بنبستهای سیاست داخلی ایجاد کند.