۱۳۹۹ آبان ۱۵, پنجشنبه

آنچه استقلال نیست

در حال و هوای انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا حتما همه‌ی ما اینجا و آنجا طعنه‌های عده‌ای را دیده‌ایم که چشم‌انتظاری ایرانیان در مورد نتیجه‌ی این انتخابات را به از دست رفتن استقلال آن هم در سالگرد ماجرای ۱۳آبان، نسبت می‌دهند. طعنه‌ای که به نظرم مثل بسیاری از طعنه‌هایی که این روزها در فضای وب‌فارسی دست به دست می‌شود در بهترین حالت از ذهنی ساده و کج فهم ناشی شده و در بدترین حالت بخشی از تلاش برنامه‌ریزی شده‌ و موفقی است برای فروپاشی روانی جامعه‌ی ایرانی

اما مهمتر از ریشه‌یابی این طعنه از دید من، نگاه غلط عمومی به مفهوم استقلال است که باعث شده چنین حرف سخیفی فراگیر شود

به گمان من سه تعریف غلط از استقلال در میان ما ایرانیان رواج دارد

تعریف غلط از استقلال اقتصادی به معنای خودکفایی در همه‌ی کالاها و چرخه‌های تولید

تعریف غلط از استقلال سیاسی به معنای موازنه‌ی منفی میان روابط کشور با شرق و غرب

و تعریف غلط از استقلال سیاسی به معنای تاثیرناپذیر بودن در برابر اتفاقاتی که خارج از ایران رخ می‌دهند

رد تعریف غلط از استقلال اقتصادی را می‌توان پشت بسیاری از استدلال‌های رایج در فضای عمومی فارسی‌زبان دید. کسانی که بحران بسیار عمیق اقتصادی کشور را نه متاثر از تحریم خارجی که کاملا ناشی از بی‌کفایتی در اقتصاد ملی می‌دانند، کسانی که به نسخه‌ی گنگی مانند اقتصاد مقاومتی دل‌بسته‌اند، کسانی که با شگفتی تمام باور دارند مفهومی مثلا چون نرخ دلار نباید تاثیری در قیمت اجناس در بازار ایران داشته باشد و کسانی که فهرست واردات کالاها به ایران را به دنبال «چوب بستنی» و «دسته‌ بیل» زیرورو می‌کنند و از آنها پیراهن عثمانی علم می‌کنند که «یعنی ما عرضه‌ی تولید چوب بستنی هم نداریم؟»، همه و همه در حقیقت استقلال اقتصادی را خودکفایی و جدایی کامل اقتصاد ایران در همه‌چیز از همه‌ی جهان می‌دانند. وگرنه حتی کسی مثل من با کمتر از اندک سوادی در اقتصاد هم می‌داند که به جز استثنایی به نام چین (که از قضا کشوری به پهناوری یک قاره است با نیروی کار بسیار ارزان و کاملا سازمان‌یافته و منابع بسیار) تقریبا هیچ محصول مهمی در هیچ کجای دنیا بدون همکاری دیگر کشورها و وارد کردن بخش‌های مختلف محصول از خط تولیدهایی در سرزمین‌های گوناگون، تولید نمی‌شود. هر منطقه‌ای مزیت اقتصادی ویژه‌ای در تولید نوعی از محصولات میانی یا مواد اولیه دارد و تصور اینکه تولید تمامی اجزای یک محصول در یک کشور به صرفه باشد و در نهایت محصولی با قیمت و کیفیت رقابتی در سطح جهانی تولید شود تصوری خام است. نگاهی به تصاویر ماهواره‌ای از کشور خشک و کم‌آب و درختمان هم لابد باید هر ناظر منصفی را قانع کند که تولید چوب یا محصولات چوبی (مثل چوب بستنی و دسته‌ بیل) احتمالا از مزایای اقتصادی ما نیست. با در نظر گرفتن این نیاز بدیهی به داد و ستد با دیگران برای تولید محصولی قابل رقابت در بازار از یک سو و شرط لازم بودن شفافیت اقتصادی و مالی برای کاهش فساد در اقتصاد و ناهمخوانی بدیهی این شفافیت با شرایط تحریم‌های سخت فعلی، به نظرم باید پذیرفت که این تعریف غلط از استقلال اقتصادی (که اگر خوب نگاه کنیم کشورهای بزرگ و مستقل دنیا را هم دربرنمی‌گیرد) باعث شده عده‌ای خیال کنند می‌توان تن به شدیدترین تحریم‌ها سپرد اما انتظار داشت که اقتصاد کشور ضربه‌ی چندانی نبیند. و بر مبنای همین خیال اشتباه کشور را بی‌خیال به تیغ تحریم‌ها بسپارند

تعریف نادرست از استقلال سیاسی به معنای اینکه در ایران هیچ امتیازی نه به شرق و نه به غرب داده نشود هم سابقه‌ای طولانی دارد. البته در کشوری که سابقه‌ی امتیازهای استعماری‌ای مثل امتیازهای انحصاری تنباکو و قند و گمرک و مانند آنها را دارد، عجیب نیست که مردم و سیاسیون‌اش نسبت به دادن هرگونه امتیازی به شرق و غرب بی‌اندازه حساس باشند و از بزرگترین دستاوردهای مردمانش کوتاه کردن همزمان دست شوروی و انگلیس از نفت شمال و جنوب باشد. اما این حساسیتِ به‌جا باعث شده غرب‌گرایان به همکاری‌های معقولی مانند همکاری ۲۵ ساله با چین هم به دیده‌ی استعمار نگاه کنند و شرق‌گرایان بستن قراردادهای معقولی مثل خرید چندین هواپیما از بوئینگ و ایرباس را هم نپذیرند

اما غیرمنطقی‌ترین تعریف از میان تعاریف بالا از استقلال به نظرم همین آخری است. تعریفی که بنا بر آن تاثیرپذیری ایران از انتخابات آمریکا هم مصداق از دست رفتن استقلال شمرده می‌شود. آمریکایی که قدرتمندترین اقتصاد دنیا را دارد، تحریم‌های یک‌جانبه‌اش می‌توانند ایران را از ارتباط اقتصادی با هر کشور و بانکی در دنیا محروم کند (که کرده است) و دست‌کم دو سال است که در میانه‌ی جنگ اقتصادی و (در مواردی نظامی اما سرد و غیرمستقیم) با ایران است. در این معنی ایران وقتی مستقل است که مثل جزیره‌ای جدامانده هیچ تاثیر از جهان خارج نگیرد. انگار نه انگار که انتخابات آمریکا به دلیل بزرگی این کشور و به دلیل سیاست‌های بسیار متفاوت نامزدهایش در این دوره، حتی برای جنبش جهانی نجات زمین از گرمایش عمومی هم تعیین‌کننده بوده است. انگار نه انگار که انتخابات آمریکا می‌تواند وضعیت بورس در هر کشوری در دنیا را تغییر دهد. انگار نه انگار که استقلال به معنی تصمیم‌گیری رهبران یک کشور برای آن کشور در داخل آن کشور است نه به این معنی که کشور آنچنان باشد که هیچ قدرت خارجی‌ای نتواند هیچ تاثیری روی آن بگذارد. از معتقدین به چنین تعریفی از استقلال باید پرسید: آیا اگر در میانه‌ی جنگ تحمیلی اتفاقی در درون عراق می‌توانست منجر به کنار رفتن صدام از قدرت شود، این تاثیرپذیری ایران از تحولات درونی عراق به معنای وابستگی ما به عراق و نقض استقلال‌مان می‌بود؟