اگر از مردمان بروز و پیشروی جامعه بپرسید، لابد بیشترشان مدارای مذهبی را بخشی از ویژگیهای جامعهی ایدهآل امروزی میدانند. آموزگاران این ارزش انسانی به معتقدین مذاهب گوناگون توصیه میکنند مدارای لازم برای تحمل مخالفان خود در جامعه را داشته باشند. اگر کسی ارزشهای مذهبیشان را زیر سوال برد، اگر نقض کرد و حتی اگر مسخره کرد، تحمل کنند و معترض او نشوند. 
در روزگار جدید که مردم نه بر اساس مذاهب که بر مبنای ملیتشان تقسیمبندی میشوند و هر روز مرزهای فرهنگی و اجتماعی بین ملیتها هم کمرنگ میشود و در نتیجه آدمها در معرض رفتارهای بخش بزرگتری از انسانها قرار میگیرند، در دنیای کوچک شدهی امروز توصیه به مدارای مذهبی بسیار درست و بسیار ضروریست. بدون این ارزش انسانی حقوق اقلیتها زیر پا گذاشته میشود، نزاعهای خونین درمیگیرد و در آرامترین شکلش، تبعیض و به حاشیه راندن اقلیتها بخشی از جامعه را لااقل برای مدتی پنهان و ارتباط طبیعی بین آنها و بخشهای دیگر جامعه را قطع میکند. 
با نیمنگاهی به جوامعی مثل ایران خودمان میتوان دید در جامعهای که این مدارای مذهبی وجود ندارد، در جامعهای با یک مذهب رسمی غالب که اجازهی خودنمایی به هیچ رقیبی نمیدهد، نه تنها حق اقلیتها پایمال میشود، نه تنها جامعه از صدای متفاوت و تعامل دیدگاههای مختلف محروم میشود که حتی همان مذهب اکثریت هم از رشد گلخانهایش در فضای تکصدایی آسیب دیده و تضعیف میشود. 
پس مدارای مذهبی ارزشی پسندیده و راه حلی کارآمد است. و البته که این حرف جدیدی نیست. اما آیا تنها شکل مذهب، ادیان ابراهیمیاند؟ آیا ایدئولوژیها نمیتوانند مثل پیروان مذاهب پیروانی متعصب بسازند؟ نگاهی به تاریخ چپگرایی به ما میگوید: «البته که میتوانند». به نظرم ما در آستانهی حکومت جهانی ایدئولوژی جدیدی هستیم: «مذهب عصر جدید». مجموعهای از باورهای آزادیخواهانه، حقطلبانه یا تابوشکن که روزگاری علیه سلطهی تبعیضهای گوناگون شکل گرفتند و امروز کمکم ساختاری متشکل و قدسی پیدا میکنند. مذهبی با پیروانی متعصب که تمامی هویتشان را از آن میگیرند، کشیشانی موعظهگر و توانایی قابل ملاحظه در طرد و اعمال خشونتِ سرد علیه مخالفانش. 
حتی در همین جامعهی عقبنگهداشتهشدهی خودمان هم با تامل در لحن و جزییات رفتار فعالین حقوق زنان، حقوق گرایشهای مختلف جنسی و حقوق حیوانات، خداناباوران و منتقدین ادیان ابراهیمی میتوان نشانههایی از شکلگیری این مذهب جدید یافت. 
هدفم از این نوشته نقد باورهای مختلف این افراد نیست، چرا که باور دارم مثل هر تفکر بشریِ دیگری نه خالی از اشکال هستند نه بدون وجود رگههایی از حقیقت میتوانستند فراگیر شوند. هدفم یادآوری این نکته است که حتی اگر خودشان را نه یک مذهب یا فرقه که مدافعین ارزشهای انسانی ناب بدانند، باز معتقدین مذهب جدید هم مثل معتقدین مذاهب سنتی نیارمند تمرین مدارای مذهبیند. باور عمیق آنها به حقانیت مطلقشان که ناشی از سازگاری باورهایشان با علم، فرهنگ، جهانبینی و مد روز است تفاوت بنیادینی با باور عمیق مسیحیان قرون وسطا و مسلمانانِ پیش از قرن نه و ده به حقانیتشان ندارد. آنها هم اگر موفق شوند هر صدای متفاوتی را خاموش کنند، رشد نامتوازنشان شکلی کاریکاتوری به آنها میدهد و تضعیفشان میکند. کاریکاتوری که کم کم میشود نشانههایی ازآن را در تاکید افراطی روی ویرایش زبان و فرهنگ عامه به جای اصلاح قوانین، تلاش برای ایجاد تبعیض مثبت و سعی جمعی برای اتصال خود به گروههای تحت تبعیض جامعه حتی با اجرای آزمایش دیانای وپیدا کردن ردی از ژنهای تحت ستم دید.