داستان معروفی هست از دو زن که در زمان امام علی،
بر سر کودکی با هم اختلاف داشتند. هرکدام از آنها ادعا میکرد که او مادر آن کودک است. نقل میکنند که این دو برای داوری به امام مراجعه
کردند. از آنجا که هیچ راهی برای اثبات ادعای آنها وجود نداشت، امام حکم میکنند کودک
متعلق به هر دوی آنهاست. پس برای اجرای عدالت باید او را نصف کرده و بین آن دو تقسیم
کنند. کار به اینجا که میرسد، مادر واقعی کودک از ادعای خود دست میکشد تا فرزندش
آسیبی نبیند. 
به نظرم این داستان تمثیلی از بسیاری اختلافهای
هرروزهی دنیای ماست، با یک تفاوت مهم. در دنیای واقعی داوری مانند امام علی وجود ندارد
که وقتی میبیند مادر حقیقی دست از ادعای خود بر میدارد، حق را به او بدهد. داور روزگار
معمولا بر سر حکم اولیه خود میماند و کودک سهم مادر تقلبی میشود. 
این شیوهی معمول عدهایست که در زمان اختلاف، بحرانآفرینی
کنند و بعد بحران را آنچنان گسترش دهند و عمیق کنند تا همه چیز به خطر بیافتد. در
دنیای واقعی چنین گروههایی اهمیتی نمیدهند که بحران بوجود آمده چه آسیبهایی در پی
دارد، و این مهمترین سلاح آنهاست. چراکه هرچه بحران بزرگتر و عمیقتر شود، احتمال
بیشتری هست که طرف مقابل برای پرهیز از آسیبهای جبرانناپذیر یا خسارتهای شدید از
مواضعش کوتاه بیاید. 
به دلیل چنین راهبردیست که در جای جای دنیا، با
گروههایی رو به رو میشویم که اهمیتی نمیدهند کشورشان تحریم شود، اقتصادشان رو به
نابودی رود، یا حتی اختلافهای سیاسی به جنگ داخلی تبدیل شود. وقتی خوب به دنیا نگاه
کنیم، اینگونه افراد را در سر و شکلهای مختلفی خواهیم یافت. از بانکداران و سرمایهداران
کشورهای صنعتی، دیکتاتورهای کشورهای فقیر، گروههای شورشی مسلح و سیاستمداران عوامفریب
تا حتی آدمهای معمولی در زندگی روزمرهشان، تندروها با اسامی مختلف عملکرد یکسانی
دارند. 
و دنیا به کام آنهاست، تا وقتی دیگرانی حاضر باشند
برای منافع مهمتر از خواستههایشان کوتاه بیایند. 
اما همیشه اینگونه نیست. 
گاهی خطر این گروهها از اهمیت منافع مشترک بیشتر
میشود، یا کسانی پی به این بازی میبرند و حاضر نمیشوند در آن شرکت کنند یا خیلی
ساده، دیگران از کوتاه آمدن در مقابل آنها خسته میشوند. اینجاست که مادرهای تقلبی،
مهمترین سلاحشان را از دست میدهند. آنها شکست میخورند، اما پشت سرشان روابط از دست
رفته، اقتصادهای فروپاشیده و کشورهای ویران به یادگار میگذارند.